آرشيو وبلاگ ![]()
رفاه اجتماعی مباحث جامعه شناسی و مبانی نظری مرتبط با رفاه اجتماعی اخلاق جمع خلق است و در لغت به معنای خوی های « ...معنوی ، طبیعت باطنی یا سرشت درونی » است . و اخلاقیات در لغت به معنای « منسوب به اخلاق و علم اخلاق است » و« مطالعات و نوشته های اخلاقی را نیز در بر می گیرد » . علم اخلاق علمی است که از انواع صفات خوب و بدی که از افعال اختیاری انسان ناشی می شوند ، بحث می کند و به طور کلی ، افعال و اعمال را در دو زیر شاخه خوب و بد تقسیم می نماید . « ژکس » علم اخلاق را تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد ، می داند و از آنجایی که در این علم ، قواعد و دستورهایی برای عمل ، مقرر می دارد ( مانند منطق و زیبایی شناسی ) آن را علمی دستوری می داند .اما فلسفه اخلاق علمی جداگانه است که در مورد چرایی خوبی یا بدی یک عمل بحث می کند و ملاک های لازم برای چنین تبیینی را مشخص می کند . بنابراین « اخلاق شاخه ای از فلسفه است که به مطالعه سرشت و معیارهای تشخیص حق و باطل ، وظایف ارزش ها و حیات خیر و اصول مربوط به آنها می پردازد ، علم اخلاق ، زندگی را مورد توجه قرار می دهد و معمولا ً بدون روی آوری به ارایه پند هایی در خصوص صفات قطعی ، همواره رابطه مناسبی با اصول علمی در سطح سیاست گذاری ها داشته است ، از این رو ، اصول علم اخلاق لزوماً زیر مجموعه فلسفه اجتماعی و فلسفه سیاسی - یعنی رشته هایی که نهایتا ً دغدغه اخلاق ، کردارها و انواع صورت بندی اجتماعی را داشته اند - قرار نمی گیرد . به بیان ساده تر « اخلاق » تعبیری است راجع به اخلاقیات جوامع گوناگون یا معیارهای اخلاقی مطرح در رفتار آنان . از این نظر ، اخلاق به همان اندازه بشریت گونه گون است . نکته حائز اهمیت این است که اخلاق پیرامون این مفاهیم ، همواره در معرض ارزیابی اخلاقی ( چنانکه در بالا مطرح شد ) خواهد بود . جریانات اخلاق معاصر یعنی اخلاق قرن بیستمی تا چندین دهه ، حول فرا اخلاق ، یعنی حول محور پرسش هایی در خصوص عینیت و شأن گفتمان اخلاقی و ارزشی چرخیده و بحث در این باره همچنان پی گیری شده است . معرفت گرایان بر این باورند که زبان ، رهیافت اخلاقی و ارزش مجال حقیقت و ( گاه معرفت) است » . به زعم برخی اگرچه اخلاق و توجه به آن همواره در زندگی بشر از سالیان دور مورد توجه بوده است چنانکه سقراط به عنوان اولین نمونه فیلسوف اخلاقی نیز تصور می شود ، اما به نظر می رسد آنچه که در زندگی گذشتگان با نام « اخلاق » شناخته می شود بیشتر توجه به فضایل اخلاقی است تا خود اخلاق . « به بیان کلی ، یک فضیلت ، یک خصلت شخصی قابل تحسین یا مطلوب است ، اخلاق فضیلت ، شکلی از تامل و تفکر است که برای این قبیل فضایل شخصی ، مرتبه و موقعیت اساسی قائل است [افلاطون ] فضیلت را معرفت یا بصیرتی نسبت به چیزی که حقیقتاً خیر است می داند » در چنین دیدگاهی شجاعت و توان رزمی ، فضایل مربوط به جنگ آوران اشرافی ، و وفا داری و حیا فضایل مربوط به زنان است . بنابراین به زعم جین پورتر « طی دوران جدید تا اواخر قرن نوزدهم فلاسفه اخلاق همچنان توجه زیادی را مصروف فضایل می کردند اما پس از این مقطع ، اخلاق کانتی و اصالت فایده ، بر فلسفه اخلاق حاکم شدند و علاقه و اهتمام به فضایل به عنوان یک موضوع مستقل برای تأمل و تدبر رو به ضعف نهاد ...» . به هر روی اخلاق با گذشت زمان وارد حوزه های گوناگونی شده و یا اینکه در حوزه های گوناگون کشف گردیده است ، بنابراین می توانیم از اخلاقیات حوزه های گوناگون یاد کنیم که به مرور ، در صدد گردآوری اصولی برای خود هستند چنانکه به عنوان نمونه در حوزه اخلاق تطبیقی « اخلاق دینی مشتمل بر اصولی اخلاقی است که در بنیاد ادیان قرار دارند و معیارهایی برای رفتار مجاز و غیر مجاز ارایه می کند این نوع اخلاق [ غالباً ] از دینی به دین دیگر تغییر نمی کند ، تقریبا ً در همه ادیان اخلاقیات فردی » با اصولی ساده شروع می شود . چنانکه در بسیاری از ادیان و یا آیین های اخلاقی تأکید می شود که با افراد چنان رفتار کنید که مایلید با شما آن گونه رفتار نمایند . این قاعده طلایی را می توان در بطن بسیاری از توصیه های ادیان مشاهده کرد . چنانکه همین قاعده طلایی در مکتب هندوئیسم این گونه آمده :« به دیگران آسیب نرسان ، با فکر و عمل بدان ها صدمه ای وارد نکن و واژه ای مگو که باعث درد و رنج آنها شود » یا « فرد نباید با دیگران چنان رفتار کند که مورد تأیید خودش نیست . این مبنای اخلاقی است . هر رفتاری که این مبنا را نداشته باشد خود خواهانه است » « با عشق به همنوعان و خدا نجات خواهیم یافت » .در ادیان و مکاتب دیگر هم ، چنین توصیه هایی به چشم می خورد : آیین سیک : « آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند » .
مکتب کنفوسیوس : « برای الگو شدن ، انسان نه باید صدمه ای به دیگران بزند و نه باعث صدمه زدن به دیگران شود و ما و دیگر انسان ها مثل هم هستیم بنابراین نباید اجازه داد کسی به دیگری آسیب برساند و نه از وی آسیب ببیند اصل فهم این است » .
مکتب بودیسم : « همسایه تان را به اندازه خودتان دوست بدارید » .
یهودیت : « چنان رفتار کن که می خواهی با تو رفتار کنند » .
مسیحیت : « هیچ یک از شما مومن به حساب نمی آید مگر آنکه برای مومنان دیگر آن چیزی را بخواهید که برای خود می خواهید .
اسلام : « آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران هم مپسند » .
نظرات شما عزیزان:
|
||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |